ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
انواع تشبیه به صورت خلاصه، در یک جدول
ارکان تشبیه |
مشبه (انچه که مانند می شود) شب |
شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک |
مشبه به (آنچه بدان مانند می کنند) چاه بیژن |
||
وجه شبه (صفت یا وجه مشترکی که بین مشبه و مشبه به وجود دارد.) تنگی و تاریکی |
||
ادات تشبیه (واژه هایی که شباهت را به وسیله آن نشان می دهند) چون |
انواع تشبیه |
ازجهت وجود و یا عدم ادات تشبیه |
مرسل یا صریح |
اگر در تشبیه ادات تشبیه ذکر شود (شب سیاه بدان زلفکان تو ماند) |
||
مؤکد |
اگر ادات تشبیه حذف شود. (سودای تو آتشی جهان سوز ـ هجران تو ورطای خطر ناک) |
||||
به اعتبار وجه شبه |
ذکر یا عدم ذکر وجه شبه |
مفصل |
اگر وجه شبه ذکر شود (صحبت ابلهان چو دیگ تهی است ـ که از درون خالی ، از برون سیهی است) |
||
مجمل |
اگر وجه شبه ذکر نشود (همچو چشم سوزنی شکل دهانش ـ بسته زناری چو زلفش بر میانش) |
||||
بلیغ |
اگر هم ادات تشبیه و هم وجه شبه حذف شود (تو شبنمی، تو بهاری، سپیده سحری ـ تو عطر پونه عشقی، نشاط گل هایی) |
||||
به اعتبار مفرد یا مرکب بودن وجه شبه |
وجه شبه مفرد |
وجه شبه یک صورت ذهنی بیشتر نباشد. ( من چو لب لاله شده خنده ناک ـ جامه به صد جای چو گل کرده چاک ) |
|||
وجه شبه مرکب |
وجه شبه هیأتی مرکب از چند صورت ذهنی باشد «از امور متعدد ترکیب یافته باشد» (سر از البرز بر زد قرص خورشید ـ چو خون آلوده دزدی سر زمکمن) |
||||
تشبیه تمثیل |
تشبیهی که وجه شبه آن مرکب باشد. (همیشه داغ دل دردمند من تازه است ـ که شب خموش نگردد چراغ بیماران) |
||||
به اعتبار حسی، عقلی و تخییلی بودن وجه شبه |
وجه شبه حسی |
وجه شبه از امور حسی (شنیدنی، دیدنی، چشیدنی، پسودنی، یا بوییدنی باشد. |
|||
وجه شبه عقلی |
وجه شبه از عقلانی و کیفیات نفسانی باشد. (تو را به حاتم طایی مثل زنند خطاست ـ گل شکفته که گوید به ارغوان ماند) سخاوت و بخشندگی |
||||
وجه شبه تخییلی |
وجه شبه در دو طرف تشبیه یا در یکی از طرفین خیالی و ادعایی باشد. (از غم و درد چون گل و نرگس ـ روز و شب با سرشک و با سهرم) گریندگی و بیداری در شاعر حقیقی و در گل و نرگس خیالی |
||||
به اعتبار طرفین تشبیه |
به اعتبارمحسوس یا معقول بودن طرفین |
محسوس به محسوس |
مشبه و مشبه به از امور حسی باشند «حواس پنجگانه» ُ(در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا ـ سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت ) |
||
معقول به محسوس |
مشبه از امور عقلانی و کیفیات انسانی ، مشبه به از امور حسی ُ (عمر جام جم است کایامش ـ بشکند خرد پس ببندد خوار) |
||||
محسوس به معقول |
مشبه از امور حسی ، مشبه به از امور عقلانی و کیفیات انسانی (از بس که کوته است و سیه زلف یار من ـ گویی که عمر من بود و روزگار من) |
||||
معقول به معقول |
مشبه و مشبه به هر دو از امور عقلانی و کیفیات انسانی (خرد همچو جان است زی هوشیار ـ خرد را چنین خوار مایه مدار) (تشبیه وهمی : تشبیهی که مشبه به آن موجود و واقعی نباشد.) |
||||
به اعتبارمفرد (از یک صورت ذهنی) یا مرکب بودن (ترکیب چند صورت ذهنی) طرفین |
مفرد به مفرد |
مفرد مجرد به مفرد مجرد |
(مردگی کفر و زدگی دین است ـ هر چه گفتند مغز آن این است) |
||
مفرد مجرد به مفرد مقید |
(زیرها چون بیدلان مبتلا نالنده سخت ـ رودها چون عاشقان تنگدل گرینده، زار) |
||||
مفرد مقید به مفرد مجرد |
گاه چون بحر ، طبعم (= طبع من) اندر موج ـ گه چو خورشید ذاتم (= ذات من) اندر جوش) |
||||
مفرد مقید به مفرد مقید |
دوش گفتی زتیرگی شب من ـ زلف حور است و رای اهریمن ) |
||||
مفرد به مرکب |
مشبه مفرد مجرد یا مقید، مشبه به مرکب (اشک تو چون در که بگذاری و برریزی به زر ـ اشک من چون ریخته بر زر همی برگ سمن) |
||||
مرکب به مفرد |
مشبه مرکب ، مشبه به مفرد مجرد یا مقید (با هم گل و سبزه و بنفشه ـ چون قوس قزح به رنگ الوان) |
||||
مرکب به مرکب |
مسبه و مشبه به هر دو هیأتی مرکب از چند صورت ذهنی (زشاخ درخت آنچنان می درخشد ـ که پروین زبرج دو پیکر ، شکوفه) |
||||
به اعتبارتعدد طرفین |
تشبیه ملفوف |
چند مشبه با هم و چند مشبه به باهم که به طریق لف و نشر باه ارتباط دارند. (آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است) |
|||
تشبیه مفروق |
چند تشبیه که هر مشبه و مشبه به کنار هم باشند. (زمین چو کام نهنگ و گیا چو پنجه شیر ـ سپهر چون دم طاووس و شب چو پر غراب) |
||||
تشبیه تسویه (مزدوج) |
مشبه متعدد و مشبه به یکی (روزگار من و زلف تو سیه همچو شب است ـ لب جانبخش تو و گفته من چون رطب است) |
||||
تشبیه جمع |
مشبه یکی و مشبه به متعدد (ای ماه چو ابروان یاری گویی ـ یا نی، چو کمان شهریاری گویی ** نعلی زده از زر عیاری گویی ـ در گوش سپهر گوشواری گویی) |
||||
اقسام دیگر تشبیه |
تشبیه معکوس یا عکس یا مقلوب |
شاعر تشبیهی می آورد و بعد جای مشبه و مشبه به را عوض می کند. (شعر او چون طبع او هم بی تکلف هم بدیع ـ طبع او چون شعر او هم با ملاحت هم حسن) |
|||
تشبیه مشروط (شرطی) |
با شرط یا شروطی مشبه را به مشبه به مانند می کند. (ماهی، اگر ماه را زسرو بود قد ـ سروی اگر سرو را زماه بود بر) |
||||
تشبیه تفضیل |
مشبه را به نوعی بر مشبه به برتری دهد (تو را گر چه مه گفتم، ای هور جنت ـ درون آی و بیرون بر از اشتباهم) |
||||
تشبیه اضمار (نهان، پنهانی، مضمر، ضمنی) |
کلام را طوری می آورند که گویی خیال تشبی ندارد. (نرگس طلبد شیوه چشم تو، زهی چشم ـ مسکین، خبرش از سر و در دیده حیا نیست) |
اغراض تشبیه |
بیان امکان مشبه |
مشبه به ظاهر عجیب و ناممکن باشد، با تشبیه آن به مشبه بهی که در ممکن بودن آن شک و شبهه ای نیست، آن را ممکن و شدنی و پذیرفتنی جلوه دهند. (تو ای شه گر زجنس مردمانی ـ بود یاقوت نیز از جنس احجار) |
بیان حال مشبه |
به وسیله تشبیه چگونگی مشبه را آشکارا بیان کنند در صورتی که حال مشبه به از پیش بر همه روشن باشد. (بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران ـ کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران) |
|
بیان مقدار حال مشبه در کمی و زیادی یا قوت و ضعف |
مانند پنبه دانه که در پنبه تعبیه است ـ اجرام کوهها نهان در میان برف (برف زیاد باریده است) |
|
بیان شگفتی مشبه |
صفتی شگفت را به وسیله تشبیه برای مشبه ثابت کنند (روی او ماه است اگر بر ماه مشک افشان شود ـ قد او سرو است اگر بر سرو لالستان بود) |
|
تحسین و تعظیم مشبه |
تن سیمینش می غلتید بر آب ـ چو غلتد قاقمی بر روی سنجاب |
|
تقبیح و زشت جلوه دادن مشبه در چشم مخاطب |
گوشت حدیث می شنود، هوش بی خبر ـ در حلقه ای به صورت و چون حلقه بر دری |